آینا جونمآینا جونم، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 1 روز سن داره
بابا داود منبابا داود من، تا این لحظه: 39 سال و 8 ماه و 17 روز سن داره
مامان مریم منمامان مریم من، تا این لحظه: 36 سال و 8 ماه و 11 روز سن داره
زندگی عاشقانه مازندگی عاشقانه ما، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 21 روز سن داره
آشنایی من و عشقمآشنایی من و عشقم، تا این لحظه: 18 سال و 3 ماه و 21 روز سن داره

خاطرات آینا گلی

یک و یک و یک

  سلام گلم یکسال و یک ماه و یک روزگیت مبارک .امیدوارم همیشه تو مراحل  زندگیت موفق باشی .نازنینم هرچی میگذره شما دوست داشتنی تر میشی اینقدر خودت رو لوس میکنی که هرچی میبوسمت و بغلت میکنم اروم نمیشم واقعا که شیرینی زندگی ما شدی ا این اداهای جدید که درمیاری خیلی بامزه میشی...دیگه قشنگ بوس میکنی اونم با صدای ابدار,عاشق وسایل آشپزخونه هستی...کلا عاشق هرچیزی هستی جز اسباب بازی هات جونم برات بگه که کم و بیش بابا رو میگی ولی مامان رو فعلا نه...البته همه ی بچه ها مامان رو دیرتر یاد میگیرن نمیدونم چه حکمتی توشه خلاصه دنیای شیرینی ساختی برای ما...یکم سخته البته نه همیشه ولی خب اولاش خیلی سخت بود ولی بعدازگذشت یک سال عادت کردیم،میب...
10 دی 1394

آینای من

سلام دختر لوس و بامزه ی خوم این روزها حال خوبی ندارم؛خیلی لجباز شدی .از وقتی یک ساله شدی به جای اینکه بهتر بشی برعکس شده دلیلش هم احتمالا بخاطر دندونات هستش که واقعا داره اذیتت میکنه گلم خیلی از این بابت ناراحتم و امیدوارم همه ی کوچولوها همیشه سالم و شاد و سلامت باشن عزیز دل مامان دیروز یعنی 8 دی ماه  جشن عقد دخترعموم  و پسرعمه م بود(ستاره و امین )خیلی خوش گذشت ولی خب شما چون خواب بودی با بابا داود دیرتر اومدی و من با خاله اینا رفتم؛نمیخواستم از خواب بیدارت کنم و باعث بشم بدخواب بشی باباداود هم زحمت کشید و خونه موند تا شما از خواب بیدار شی بعد دوتایی پدر و دختری اومدین آینا خانم ما جدیدا یاد گرفته سوار تاب که میش...
9 دی 1394
1